انتقام کشیدن. خونخواهی کردن. طلب خون کردن: گر این کینه از ایرج آمد پدید منوچهرسرتاسر آن کین کشید. فردوسی. قصد اطراف مملکت را دارند که کین پدران را از مسلمانان بکشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 378). به زودی کشد بخت از آن خفته کین چو بیداری او را بود در کمین. اسدی. واکنون که چون شناختمش زین پس برگردم و از او بکشم کین. ناصرخسرو. فرزند توایم ای فلک ای مادر بی مهر ای مادر ما چون که همی کین کشی از ما؟ ناصرخسرو. بدین سنت کجا نوح پیمبر به طوفان کین کشید از اهل کفران. ناصرخسرو. چرخ را جمشید وافریدون نماند کز من مسکین کشد کین ای دریغ. خاقانی. بپرسیدند کز طفلان خوری خار ز پیران کین کشی چون باشداین کار؟ نظامی. غایبی مندیش از نقصانشان کو کشد کین ازبرای جانشان. مولوی. زین سان که بکشتی به شکرخنده جهانی خواهم که به دندان کشم از لعل تو کینها. امیرخسرو (از آنندراج)
انتقام کشیدن. خونخواهی کردن. طلب خون کردن: گر این کینه از ایرج آمد پدید منوچهرسرتاسر آن کین کشید. فردوسی. قصد اطراف مملکت را دارند که کین پدران را از مسلمانان بکشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 378). به زودی کشد بخت از آن خفته کین چو بیداری او را بود در کمین. اسدی. واکنون که چون شناختمش زین پس برگردم و از او بکشم کین. ناصرخسرو. فرزند توایم ای فلک ای مادر بی مهر ای مادر ما چون که همی کین کشی از ما؟ ناصرخسرو. بدین سنت کجا نوح پیمبر به طوفان کین کشید از اهل کفران. ناصرخسرو. چرخ را جمشید وافریدون نماند کز من مسکین کشد کین ای دریغ. خاقانی. بپرسیدند کز طفلان خوری خار ز پیران کین کشی چون باشداین کار؟ نظامی. غایبی مندیش از نقصانشان کو کشد کین ازبرای جانشان. مولوی. زین سان که بکشتی به شکرخنده جهانی خواهم که به دندان کشم از لعل تو کینها. امیرخسرو (از آنندراج)
آوازی خاص که در جشن های عروسی و غیره کشند و بیشتر اکراد و الوار و روستائیان. (یادداشت مؤلف). جیغ کشیدن بهنگام جشن (مانند عروسی، مخصوصاً از طرف زنان). (فرهنگ فارسی معین)
آوازی خاص که در جشن های عروسی و غیره کشند و بیشتر اکراد و الوار و روستائیان. (یادداشت مؤلف). جیغ کشیدن بهنگام جشن (مانند عروسی، مخصوصاً از طرف زنان). (فرهنگ فارسی معین)
در تداول عوام، صوتی خاص از گلو بیرون کردن، مانند آواز اکراد و الوار در اول حمله به دشمن، و مانند آواز زنان در عروسی. آواز درآوردن زنان برای استمداد. رجوع به غیو و غیه شود
در تداول عوام، صوتی خاص از گلو بیرون کردن، مانند آواز اکراد و الوار در اول حمله به دشمن، و مانند آواز زنان در عروسی. آواز درآوردن زنان برای استمداد. رجوع به غیو و غیه شود
گرفتن شوخ تن با کیسه های زبر و خشن در حمام. با کیسه ای پشمین زبر، شوخ از تن باز کردن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بدن خود یا دیگری را در حمام کیسه مالیدن تا چرک آن بیرون آید. کیسه کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیسه کردن شود
گرفتن شوخ تن با کیسه های زبر و خشن در حمام. با کیسه ای پشمین زبر، شوخ از تن باز کردن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بدن خود یا دیگری را در حمام کیسه مالیدن تا چرک آن بیرون آید. کیسه کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیسه کردن شود
دانه یا گیاه یا مغزی چون بادام را کوفته یا پخته و در کرباس کرده فشردن و بیرون کردن عصارۀ آن. (یادداشت مؤلف) ، شیرۀ تریاک استعمال کردن. صرف کردن شیرۀ تریاک یا بلعیدن دود آن. سوختۀ تریاک کشیدن. تدخین شیرۀ تریاک. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیره کش و شیره کشی شود، نقاوه و نخبه و لب ّ و خلاصۀ مطلبی را برآوردن
دانه یا گیاه یا مغزی چون بادام را کوفته یا پخته و در کرباس کرده فشردن و بیرون کردن عصارۀ آن. (یادداشت مؤلف) ، شیرۀ تریاک استعمال کردن. صرف کردن شیرۀ تریاک یا بلعیدن دود آن. سوختۀ تریاک کشیدن. تدخین شیرۀ تریاک. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیره کش و شیره کشی شود، نقاوه و نخبه و لُب ّ و خلاصۀ مطلبی را برآوردن
بمعنی شانه زدن. (بهار عجم) : مشاطه گر نه ایم عروسان نغمه را بر زلف شان چه شانه ز مضراب میکشم. طالب آملی (از ارمغان آصفی). ، در عنصر دانش بمعنی مضایقه نمودن است. (بهار عجم)
بمعنی شانه زدن. (بهار عجم) : مشاطه گر نه ایم عروسان نغمه را بر زلف شان چه شانه ز مضراب میکشم. طالب آملی (از ارمغان آصفی). ، در عنصر دانش بمعنی مضایقه نمودن است. (بهار عجم)
حمل کردن دانه کشان کشان از جایی بجای دیگر. کشان بردن دانه، دانه آوردن. دانه رسانیدن. (آنندراج) : غم مرغان گرفتار ندارد صیاد مور از رحم مگر دانه به این دام کشد. (از آنندراج)
حمل کردن دانه کشان کشان از جایی بجای دیگر. کشان بردن دانه، دانه آوردن. دانه رسانیدن. (آنندراج) : غم مرغان گرفتار ندارد صیاد مور از رحم مگر دانه به این دام کشد. (از آنندراج)
انتقام. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). انتقام کشیدن. (ناظم الاطباء). انتقامجویی کردن: اگر خشم نیافریدی هیچکس روی ننهادی سوی کینه کشیدن. (تاریخ بیهقی). ارجو که زود سخت به فوجی سپیدپوش کینه کشد خدای ز فوجی سیه سلب. ناصرخسرو. همیشه کینۀ تو من کشم ز دشمن تو رواست گر نکشی تیغ کینه کش ز نیام. مسعودسعد. هان تا حسام شاه کشد کینه از تو باش از غور غصه صفر کند سینه از تو باش. خاقانی. گر نیی زهر، سینه کمتر سوز ور نیی دهر، کینه کمتر کش. خاقانی. هر کس ز خصم کینه به نوع دگر کشید مژگان به گریه لب به دعا خسروا سپار. شرف الدین شفایی (از آنندراج)
انتقام. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). انتقام کشیدن. (ناظم الاطباء). انتقامجویی کردن: اگر خشم نیافریدی هیچکس روی ننهادی سوی کینه کشیدن. (تاریخ بیهقی). ارجو که زود سخت به فوجی سپیدپوش کینه کشد خدای ز فوجی سیه سلب. ناصرخسرو. همیشه کینۀ تو من کشم ز دشمن تو رواست گر نکشی تیغ کینه کش ز نیام. مسعودسعد. هان تا حسام شاه کشد کینه از تو باش از غور غصه صفر کند سینه از تو باش. خاقانی. گر نیی زهر، سینه کمتر سوز ور نیی دهر، کینه کمتر کش. خاقانی. هر کس ز خصم کینه به نوع دگر کشید مژگان به گریه لب به دعا خسروا سپار. شرف الدین شفایی (از آنندراج)
کنایه از قوت نمودن و زور کردن. (برهان) (آنندراج). قوت کردن. زور نمودن. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از خوشوقت شدن. (انجمن آرای ناصری) ، سینه بر روی زمین مالیدن رفتن را
کنایه از قوت نمودن و زور کردن. (برهان) (آنندراج). قوت کردن. زور نمودن. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از خوشوقت شدن. (انجمن آرای ناصری) ، سینه بر روی زمین مالیدن رفتن را
نیزه را بلند کردن و بجانب خصم حواله کرد: (جنگجویان نیزه بازند از یمین و از یسار تند خوبان رخش تازند از یسار از یمین) (وحشی. چا. امیر کبیر ص 251)، نور پاشیدن (ایهام بدو معنی) : (نیزه کشیده آفتاب حلقه مه در ربود نیزه این زر سرخ حلقه آن سیم ناب) (شب عربی وار بود بسته نقاب بنفش از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب ک) (خاقانی. سج. 41)
نیزه را بلند کردن و بجانب خصم حواله کرد: (جنگجویان نیزه بازند از یمین و از یسار تند خوبان رخش تازند از یسار از یمین) (وحشی. چا. امیر کبیر ص 251)، نور پاشیدن (ایهام بدو معنی) : (نیزه کشیده آفتاب حلقه مه در ربود نیزه این زر سرخ حلقه آن سیم ناب) (شب عربی وار بود بسته نقاب بنفش از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب ک) (خاقانی. سج. 41)